نظریه جامعه شناختی جنگ
نظریه دارد نیسیم اجتماعی
در جامعه شناسی آمریکا از جامعه شناسی زیست شناختی با اهمیت زیاد یاد می شود . این نوع جامعه شناسی مدیون نظریه آرگانیک جامعه است که بانی آن اسپنر می باشد . نوویکو در همین زمینه بر همبستگی جامعه شناسی و زیست شناسی تاکید می نماید و جنگ را قانون نبردها د رمیان جوامع می داند . این نظر بعدها مقدمه پیدایش نظریه دارد نسیم اجتماعی شد . که منشا بسیاری از جنایات بشری و توجیهه کننده بسیاری از اعمال خلافکاری و تبعیضهای غیر انسانی است .
نظریه ستیز
کوزو : معتقد است که منازعه و ستیز ، همانند همکاری و تعاون ، کارکردهای اجتماعی دارد .
هگل : هر وضعیتی را تز و کشمکشهای حاصل از آن را که مخالف آن می باشد آنتی تز می نامد . و از تضاد و درگیری این دو وضعیت نستز به وجود می آید . ونستز پس به تز جدیدی تبدیل می شود و این جریان ادامه دارد .
مارکسیستها معتقدند که ستیز وسیله دگرگونیهای اجتماعی است و این دگرگونی موجب ایجاد جامعه ای متعادل و خوب می گردد . آنها معتقد هستند از تضاد بین کارگران و روابط تولیدی انقلاب ودگرگونی های اجتماعی شکل می گیرد . این دگرگونهای یک ضرورت تاریخی هستند ودر نتیجه این تضاد مردم به آگاهی می رسند .
دارندروف : معتقد است جامعه شناسان باید دگرگونی را که حاصل ستیز و درگیری است مطالعه کنند و این تیز لازمه کارکرد گروههای اجتماعی و استمرار زندگی است .
نظریه جنگ و صنعت
درباره جنگ و صنعت دو نظر متضاد وجود دارد .
الف - نظریاتی که در آنها پیش بینی می شود که به موازات افزایش صنعتی شدن تمایل به جنگ بیشتر شود .
مثلاً : اسپنسر معتقد بود که علت جنگ وجود و یا دعدم وجود ستیز با همسایگان است پس جوامع پیشرفته صنعتی هم می توانند جنگجو باشند . یا افرادی مثل نیمچه ، گمبلوریچ ، ایزوله معتقد بودند . شهرنشینی و دموکراسی توده ای زمینه ساز جنگ برای حکومتهای ستیزه جو است .
ب - نظریاتی که در آنها پیش بینی می شود با افزایش صنعتی شدن احتمال وقوع جنگ کاهش یابد مثلاً کنت و سن سیمون معتقدند که جنگ از مشخصه های دوران پیش از صنعتی شدن است و در عصر صنعت جنگ وجود نخواهد داشت .
کوهن هم معتقد است جوامعی که از نظر فرهنگ و اقتصاد کاملاً صنعتی شده اند . کمتر تمایل به جنگ دارند و این به علت خسارات شدید مالی و هزینه های فوق العاده و تلفات انسانی بالاست بنابراین احتمال جنگ در کشورهای تازه صنعتی شده بیشتر است . پس به طور کلی گسترش و پیشرفت صنعت و تولید انواع تسلیحات غرب و فوق العاده خطرناک کشورهای صنعتی را متقاعد نمود که نتیجه هرگونه جنگی نابودی کامل تمدن و جوامع انسانی است . نوا وجود این گونه تسلیحات عامل باز دارندگی جنگ شد .
جنگ و اندیشه نظامی در تفکرات صاحب نظران جهان
منتسیکو
او در کتاب روح التوافیق خود انسان را مقدم برجامعه می داند . به نظر او انسان به خودی خود به هیچ وجه ستیزه جونیست و وضع طبیعی وضعی است که اگر صلح حقیقی در آن حاکم نیست ولی حالت جنگ و صلح برای آنها یکسان است . به عقیده او جنگ نمودی اجتماعی است و هدف سیاست آن است که جنگ و نابرابری را در جامعه کاهش دهد .
ژان ژاک روسو
به نظر او جنگ نتیجه روابط بین الملل است نه روابط بین افراد و جنگ از اصطحکاک منافع مادی پیدا می شود نه از اختلافات معنوی افراد و جنگ نه در حالت طبیعی پیدا می شود و نه درحالت اجتماعی چون در زندگی اولیه بشر هنوز مالکیت دایمی وجود نداشت و زندگی آنها تحت اطاعت قوانین است .او درگیریهای دو نفره را جنگ نمی داند چون صورت رسمی و قانونی ندارد . (همان دوئل ) به نظر او اگر دولتی قصد جنگیدن با دوستی دیگر را دارد باید به طور رسمی اعلان جنگ دهد . در غیر این عمل او شبیه راهزنان است . همچین در حین جنگ نباید به جان و مال مردم کاری داشته باشد . چون هدف نابودی دولت دشمن است به محض اینکه اسلحه های خود را بر زمین گذارند دیگر دشمن محسوب نمی شوند .
گاندی :
او مبارزی بود که از طریق تظاهرات غیر خشونت آمیز برای استقلال و آزادی کشورش با دشمن می جنگید او علاقه بسیاری به مسئله نجسها ، آشتی مزته ها و احیای روستاها داشت و اینها را اقدامات مکمل علیه سلطه می دانست . به نظر او ارتش باید از بین برود و اگر به کشور حمله شد . هنگهای صلح با روش عدم خشونت باید در مقابل آنها بایستد ، همچنین دولت نیز به صورت بسیار ضعیف باید وجود داشته باشد و نیروهای انتظامی هم باید نقش باز دارندگی ایفا کنند و زندانها نیز باید به آموزشگاه تبدیل شوند . به نظر او در مقابل زور و ستم باید پایداری کرد . اما این مقابله نباید با خون ریزی و طغیان همراه باشد .
توماس هابز :
به عقیده هابز در حالت طبیعی انسان دشمن انسان است . هرکس هرچه می خواهد برای خود و به ضرردیگری می خواهد . همه با همه در جنگند و هر که زورش بیشتر است امور را به نفع خویش رقم می زند . و این حقی است طبیعی زیرا در غیراینصورت امنیت وجود نخواهد داشت . فلسفه او مادی است او بنیاد علم را حس ، بنیاد اخلاق را سود و زیان و بنیاد سیاست را زور و استبداد می داند . او معقتد است دولتهای مستقل به خاطر استقلالشان پیوسته به یکدیگر حسادت می ورزند . از همه بیم دارند استحکامات خود را آماده نگه می دارند و به کشورهای هم جاسوس می فرستد وپیوسته در حال جنگ هستند او وضع طبیعی را وضع جنگ می داند که در آن نه عدل وجود دارد و نه ظلم ، نه خوب معنی دارد و نه بد .
جان لاک
او معتقد است که وضع طبیعی ، جنگ و جدال و پیروزی نیرومندان بر ضعفا نیست و انسان حق ندارد هرچه م یخواهد انجام دهد .او آزادی را در تسلط فرد بر نفش خویش خلاصه می کند . او به اعتدالال در امور سیاسی و فلسفی معتقد است و به نظر او برای جلوگیری از زورگویی انسانها در روابط بین آنها باید دولت تشکیل گردد و نظم و قانون برقرار شود . و در صورت بروز اختلاف و جنگ میان درستها باید از ابزار مسالمت آمیز استفاده نمود .
ابن خلدون
او رابطه انسان با انسان را با توجه به تجاوزگری ذاتی انسان تبیین می کند و خوی تجاوزگری را تهدیدی برای اصل نظام تعاون و معیشت انسان می داند .اصل تضاد هم ازدیدگاه او بیان یک گروه بودی بدون طبقه و یک جامعه حضری طبقاتی وجود دارد . وی تامین دولتها را که قدرتهای سیاسی هستند و هون همکاری و حمیت گروهی (عصیت )می داند که در مبارزات موجب پیروزی می شود . به نظر او اقدام بدوی و یا دیه نشین فدی و حشیگری و خصلت عطبیت بیشتری دارند . و اقوامی تواناتر و پیروزمند تر هستند . او دولت را برای تمدن و عمران ضروری می داند . و این امر در سایه دو خورد و کشتر و غلبه بر اقوام ضعیف فراهم می آید .
فصل چهارم
اهداف و نیازهای جامعه در حال جنگ
یکی از نیازهای جامعه در هنگام جنگ
1- حفظ موجودیت کامل ، انتقال اراضی جامعه و دفاع از جان ، مال ، حیثیت ملی است . و د رصورتی که بتوان نیروهای مهاجم را دفع کرد . پایه استقلال و موجودیت ارضی جامعه مستحکم می شود در غیر اینصورت یا مهاجرت اجباری آغاز می شود و یا تحت تسلط سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی فرم مهاجم قرار می گیرند .حال اگر جنگ داخلی باشد . در صورت وجود عناصر کافی و ضرورت همسازی جنگ به مصالحه و همسازی می انجام که این همبازی انواع مختلف دارد .
الف- فرمان برداری : یعنی تسلط یک طرف بر طرف دیگر .
ب- سازش : یعنی نزدیک شدن دو طرف به یکدیگر .
ج- توافق : که سازشی باطنی و کمابیش کامل است .
د-آشتی : یعنی سازش پس از اختلافی شدید و طولانی .
ه- سازگاری : همبازی به صورت آگاهانه و با خواست طرفین که عاملترین نوع همسازی است و اگر هیچ یک صورت نگیرد دو طرف مجبورند همدیگر را تحمل کنند.
2- در زمان جنگ گسترش عدالت اجتماعی و عدم تبعیض بین مناطق جغرافیایی ، مذهب و فرهنگ قدرت می یابد .
3- فرهنگ ایثارگری و فداکاری پیدا می شود .
3- رهبری جامعه و ساختار جمعیتی و وجود جمعیت جوان عامل بسیار مهمی در پیروزی دارد .
4- ساختار جمعیتی و هرم نسبی در جامعه دگرگون می شود .
5- قشر بندی اجتماعی دگرگونی می شود و افراد نیازمند قادر به تامین احتیاجات خود نیسیتند .
6- نظارت اجتماعی و اقتصادی و قدرت اجرای سازمانهای کاهش می یابد . در نتیجه کلاهبرداری مالی ، افکار و گرانفروشی و ... افزایش می یابد .
7- معایب و رنجها ، بیماری های رومی و روانی کریبان افراد جامعه را می گیرد .
8- مهاجرت های اجباری صورت گرفته و تعادل جمعیتی را بر هم می زند .
9- تضاد و برخوردهای فرهنگی در جامعه صورت می پذیرد و موجب فرهنگ پذیر می شود .
کارکرد ساختار اقتصادی جامعه و زمان جنگ (اقتصاد جنگی )
1- اقتصاد جامعه به اقتصاد جنگی تبدیل می شود .
2- خط تولید بسیاری از صنایع از حالت عادی خارج و به سوی تولیدات نظامی می رود .
3- بودجه جامعه به بودجه جنگی تبدیل شده و تا حد امکان د رفرمت جنگ است .
4- ذخایر مالی صرف خرید ادوات جنگی می شود .
5- تولیدات مصرفی و سرمایه ای کاهش یافته ، عرضه کم می شود و نتیجه قیمتها افزایش می یابد .
6- کمبود کالاهای اساسی دولت را مجبور به سهیمه بندی می کند و نتیجه با نرو سیاه رونق می گیرد.
7- اختکار ، کمفروشی ، گرانفروشی موجب اختلالات تجاری و بازرگانی می شود .
8- بازسازی صنایع تولیدی با مشکلات زیادی همراه است .
9- تراز پرداختها در معاملات بین المللی همواره منفی است و همیشه کسری بودجه وجود دارد .
10- میزان بدهی های خارجی به شدت افزایش می یابد .
11- میزان صادرات کالاهای مختلف کاهش یافته و میزان واردات به لذت افزایش می یابد .
12- جنگ معضلات بیکاری را نیز به همراه دارد . مردم از مناطق جنگ زده به شهرهای امن تر مهاجرت می کنند و مشکلات بیکاری در جامعه به وجود می آید .
کارکرد ساختار اجتماعی در زمان جنگ
ارزشهای دوران جنگ
در دوران جنگ ارزشهای غیر قابل انکاری به وجود می آید . جنگ شادی ، فداکاری ، وفاداری و صداقت و ایثارگری را در جبهه به حد اعلا می رساند . البته این ارزشها دارای ویژگیهایی هستند که عبارتند از :
1- ارزشهای جنگ در محدوده زمانی و مکانی شخصی ظهور می کند : یعنی شرایط جنگی و ارزشهای خاص همزمان با هم به وجود می آیند و با از بین رفتن شرایط زمانی و مکانی غف ارزشها نیز بی رنگ می شوند .
2- ارزشهای جنگ بنا بر معیارهای خاص به وجود می آیند : اقوام برمبنای معیارهای حقوقی و انسانی و معیارهای دینی یا فرهنگی ارزش می آفرینند .
3- عاملان و آفرینندگان ارزشهای جنگ ، افرادی مومن ومعتقد به ارزشها هستند : یعنی بازور نمی توان ارزش خلق کرد . و همه ایثارگران و فداکاران جنگ خالصانه و با اختیار به جنگ رفته اند .
4- توجیه و تفهیم جنگ در برابر متجاوز نقش مهمی در ایجاد ارزشها دارد : برای رسیدن به روحیه مناسب جهت پیروزی باید تبلیعات و توجیهات ایدئولوژی و مبنایی داشت .
5- نقش رهبر و فرمانده در ارزشهای جنگ بسیار تعیین کننده ای در ایجاد ارزشها دارد . و رزمندگان به فرماندهی نیاز دارند که بتواند هدایت آنها را برعهده بگیرد و الگو باشد .
فصل پنجم
ضرورت بازسازی اقتصادی پس از پایان جنگ
خسارت جنگ در زمینه های اقتصادی بسیار عظیم است و کشورها اغلب قادر به مرمت زیر بنای اقتصادی خود نیستند امروزه بانکهای بین المللی و کشورهای توسعه یافته میتوانند نقش عمده ای در بازسازی کشورهای جنگزده ایفا کنند . کمک امری است که باید بنا به وظیفه انسانی صورت پذیرد . اقتصاد دانان برای رفع فقر اقتصادی ناشی از جنگ دو راه حل پیشنهاد می کنند . یکی روی آوردن به سرمایه گذاری خارجی و دیگری دریافت کمک از سازمانهای بین المللی .
دلایل کمکهای اقتصادی عبارتند از
1- جهان امروز چنان به هم پیوسته است که کمک به دیگران سبب رشد اقتصادی و حفظ تعادل می شود
2- در زمان جنگ رشد و توسعه طبیعی مختل می گردد و دستیابی دوباره و روند توسعه به منابع مالی نیاز دارد
3- در طول جنگ اقتصاد با تلفات زیاد نیروی انسانی مواجه است و کمکهای مالی موجب رفع سریعتر کمبود این نیروها می شود
4- جنگ سبب نابودی زیربناهای اقتصادی مس وشد و کمکهای خارجی می تواند مشکلات اقتصادی را رفع کند
5- کمک خارجی برای تقویت روحیه و جرئت جامعه اهمیت اساسی دارد .
بررسی مسائل جمعیتی جامعه پس از جنگ
عوامل اقتصادی – اجتماعی و سیاسی که در پیدایش جنگ موثرند پس از خاتمه جنگ به نهادهایی تبدیل می شوند که از جنگ آسیب دیده اند
مهمترین نهاد ? نهاد اجتماعی است . در اثر جنگ ? جمعیت جامعه به شدت کاهش می یابد و میزان مرگ و میر افزایش می یابد و از میزان موالید کاسته می شود . پس خاتمه جنگ میزان موالید افزای می یابد تا کمبودهای نیروی از دست رفته جبران شود . به علت مرگ مردان جمعیت مردان و زنان تقریبا مساوی می شود . در گذشته دولتها وقتی برای جنگ آماده می شدند که به انفجار جمعیتی می رسیدند اما امروزه جمعیت زیاد نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه مشکل آفرین نیز هست زیرا با پیشرفت علم کاربرد جمعیت در امور نظامی کاسته می شود .
عوارض روانی و جسمانی پس از جنگ
جنگ سلامتی انسان را به خطر می اندازد . پس از پایان جنگ بیماریهای زیادی در میان مردم شایع میشود که مهمتری آنها بیماری های روانی است و نیاز به درمان دارد . اصولا دولتهای درگیر جنک سعی در بررسی راههایی دارد که به وسیله آنها دردها و رنجهای افراد معلول ? مجروح با کاهش دهند . و وظیفه اصلی دولتها رسیدگی به امور مجروحین و معلولین جنگی و همچنین رسیدگی به خانواده های بازماندگان جنگ و فرزندان است . به هر حال برای تامین اجتماعی مجروحین و معلولین باید اقداماتی را انجام داد از جمله :
1- تدوین قوانین برای همگانی کردن بهداشت و درمان برای همه مردم از جمله معلولین
2- تدوین قوانین و مقررات خاص برای اشتغال معلولین
3- تدوین قوانینی برای فراهم کردن امکان ادامه تحصیل برای معلولین جنگی
4- تدوین قوانین برای افزایش امر توانبخشی معلولین ? با استفاده از تکنولوژی های جدید
فصل ششم
رابطه جنگ و صلح با هم چیست؟
ژرژ زیمل،جامعه شناس آلمانی،معتقد است ستیزگی از عناصر متشکل زندگی اجتماعی است،زیرا که کشمکش ،همواره مستلزم کنش اجتماعی است.در هر زمان که صلح در روابط انسان ها به مخاطره افتاده سعی گردیده است از طریق سیاسی یعنی مذاکره و بحث و گفتگو موارد اختلاف مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و به راهی برای دسترسی پیدا شودکه ضمن تامین منافع طرفین از ادامه خشونت و در گیری جلوگیری گردد.
اگر مذاکره روشی مناسب برای حل درگیری محسوب شود از صلح می توان سخن گفت،پرداختن به موضوع صلح امری طبیعی است و همانطور که جنگ پدیده ای اجتماعی است از صلح نیز می توان سخن گفت با اینکه جنگ و صلح دو جهان متفاوت را برای انسان بوجود می آورد ،تصور اینکه این دو از ایکدیگر جدا هستند نیز ممکن نیست
برای پرهیز از جنگ چه باید کرد؟وبرای حفظت و استقرار دائمی صلح چه می توان کرد؟
جنگ و صلح همواره در پی یکدیگر مطرح می شوند .اگر بنا به قول دیوید هیوم علیت را هم مانند رابطه توالی ضروری فرض کنیم ،می توانیم صلح را علت جنگ و بر عکس جنگ را علت صلح بدانیم
کارکردهای جنگ : آثار و نتایج جنگ ها را می توان به کارکردهای مثبت و منفی جنگ تقسیم بندی کرد :
1- جنگ عامل حفظ بقا و موحجودیت جوامع انسانی بوده است .
2- جنگ عامل وفاق اجتماعی است.نقشی که جنگ ها در وحدت بخشی به پاره نظام های درون جامعه داشته اند، که غیر قابل انکار بوده است
3- جنگ موجب تکامل اجتماعی جوامع بشری گردیده است
4- جنگ موجب جابجایی جمعیتی و توزیع مناسب تر آن می شود .این مهاجرت ها امکان ادامه حیات کل جمعیت را فراهم می سازد
5- جنگ موجب عقده گشایی عقده های پرخاشگرانه و خصومت آمیز جوامع بشری بوده است هر چند که تنها راه فارق شدن از این عقده ها جنگ نیست، برای برخی از اقوام ابتدایی در طول تاریخ عامل مهمی محسوب می گردد.
از دیدگاه هگل نیز جنگ دارای کارکردهای زیر است:
1- جنگ عاملی است که می تواند (آگاهی اجتماعی) هر ملت را ،با حراست از وحدت معنوی آن ،در برابر هر گونه فرد گرایی استحکام بخشد.در صورتی که اگر (فرد گرایی ) به (خود گرایی ) گشانده شود ، حیات جامعه و دولت را به خطر خواهد افکند
2- جنگ می تواند سازنده تمدن بشری باشد
3- جنگ می تواند تجلی یک (وحدت جمعی) یا (روح عام ) در فرمان یا چهره رهبر جامعه باشد
4- جنگ موجب تحقق و تعالی فعالیت سیاسی می گردد .
5- جنگ موجب تعالی (انسان –شهروند ) نیز می گردد،زیرا شهروند با پذیرفتن و استقبال خطر و مرگ خود را بر فراز قله بلند (آزادی ) می رساند
6- جنگ سبب سلامت دولت ها می گردد .در آرامش و صلح ،هدفی جز لذت بردن و فعالیت های انفرادی وجود ندارد ،در حالیکه در جنگ نیروهایی که هر فرد را به جامعه پیوند می دهند ظاهر می شوند و این نیرو ها ارزش فوق العاده ای دارند
کارکردهای منفی جنگ:
1-جنگ همواره تجربه عمده ای در تخریب دولت ها ،امپراطوری ها و تمدن ها به شمار رفته است
2-جنگ اقتصاد کشور های درگیر را نابود می کند یا دست کم آسیب فراوانی می رساند و خسارات زیادی به تاسیسات زیر بنایی وارد می سازد و نوسانات شدید ارزی و رکود اقتصادی را موجب می گردد
3-جنگ نیروهای انسانی زیادی را از بین می برد ،طوری که جبران برخی از آن ها به سادگی و به فوریت امکان پذیر نیست
4-پس از خاتمه جنگ عموما رشد جمعیت جوامع افزایش می یابد تا بتوانند نیروی انسانی از دست رفته را جبرات نمایند
5-جنگ های بزرگ معمولا با موجی از جنایات ، و جنبش های ضد روشنفکری و آزاد منشی همراه بوده و موجب مهاجرت های دسته جمعی و وسیع گردیده است
6-ایجاد بیماری های خاص دوران جنگ ،مانند بیماری های روانی ،افزایش اضطراب و دلهره در افزایش مرگ و میر های ناشی از ترس خطر و بلایای جنگی
نظریات صلح طلبانه:
دو نظریه خوش بینانه و بدبینانه در مورد جنگ وجود دارد ،در مورد صلح نیز همین دیدگاه ها قابل تسری است:
نظزیات خوش بینانه ،صلح را امری طبیعی و عادی قلمداد می کنند درست مانند تن درستی بدن انسان ،و چنانچه جنگی بروز نماید شبیه آن است که میکروب سلامتی ما را تهدید می نماید و عکس العمل بدن برای دفع آن صورت می پذیرد.پس به دنبال هر جنگی صلح باید پایدار گردد و جامعه سلامت خود را باز یابد .
نظریات خوش بینانه ،اصالت را به صلح می دهند و برای جنگ حالت یا امری مرضی و موقتی قائل می شوند در حالیکه در نظریات بد بینانه جنگ یک امر ابدی و دائمی است و چون در طول تاریخ و در بین اقوام و ملل گوناگون به قدر وفور رخ داده ،آن را امری طبیعی یا حتی ظروری دانسته و صلح را موقتی و گذرا تلقی نموده اند
دیدگاه های صاحب نظران درباره صلح
ریمون آرون موضوع جنگ را از دیدگاه آگوست کنت مورد بررسی قرار می دهد و نظر وی را رد می کند ریمون ارون رباره کنت می نویسد :( اگوست کنت خود را پیامبر صلح کرده بود ؛زیرا معتقد بود که جنگ در جامعه صنعتی نقشی ندارد جنگ برای مجبور کردن آدمیان به قبول کار منظم ،برای ایجاد دولت های پهناور و وحدت امپراطوری روم که می بایست زمینه گسترش مسیحیت و پیدایش نهایی پوزیتیوسیم باشد ،ضروریت داست .جنگ ار لحاظ تاریخی ،نقش دوگانه بازی کرده بود ؛انس گرفتن به کار و تشکیل دولت های بزرگ
راه حل های ایجاد صلح عبارتند از :
1- صلح از طریق خلع سلاح عمومی :
زمانی که (ای ،اچ.فرآیند )برنده جایزه نوبل و یکی از صلح طلبان پیشرو ،اظهار نمود چون جنگ ها با تسهیلات نظامی صورت می گیرد بنابراین خلع سلاح عمومی میتواند به انسان در زمینه صلح کمک شایانی نماید و این طرح مورد استقبال قرار گرفت امادر واقعیت این امر غیر قابل اجرا است نقش تسلیحات هم در جنگ و هم در صلح بسیار مهم است.1-در حمله به منظور ایجاد تغییرات لازم و شکست دشمن 2-در دفاع به منظور جلوگیر از تهاجم . تسلیحات به دو شکل هستند 1- متعارف 2- غیر متعارف (متعارف به تسلیحاتی گفته می شود که از سوی همه کشور ها مورد تایید باشد و غیر متعارف مثل سلاح های کشتار جمعی)
2-صلح از طریق هدف حاکمیت ملی:
جنگ ها محصول حاکمیت ملی دولت ها می باشند هر دولتی نگران امنیت خود است و همواره می کوشد تا امنیت و حاکمیت خود را تضمین کند مفهوم امنیت ملی خود تاکیدی است بر ایجاد صلح و امنیت در نتیجه توسعه نظامی تحت همین امر صورت می گیرد
3-صلح از طریق حذف نظام امپریالیسم اقتصادی:
4-صلح موج سوم :
آلوین ،تافلر و هایدی .تافلر در کتاب جنگ ضر جنگ بیان می کند که هر جنگی صلح خاص خود را به همراه دارد انقلاب موج اول فراتر از زد و خوردها بوده و سرنوشت اسرا نیز تغییر پیدا کرد و با ایجاد مازاد تولید کشاورزی باعث ایجاد کار اسرا در مزارع و شروع برده داری شد در موج دوم که با ایجاد صنعت گرایی در اروپا روابط قرار دادی بین دولت ها به شدت رایج شد و صلح از نوع جدیدی صورت گرفت در موج سوم شاهد واحدهای نظامی هستیم که از کنترل حکومت مرکزی خارج هستند و به صورت مستقل اقدام می کنند
فصل هفتم
تعریف سازمان نظامی:
سازمان نظامی سازمان دیوانسالاری کاملی است که به موجب قانون اساسی به طور دایمی تاسیس شده است و انواع خاصی از تسلیحات و تجهیزات نظامی را به طور انحصاری در اختیار دارد و موظف است برای دفع یا بازداشتن دشم به طور کنترل شده ای خشونت یا نیروی زور را به کار گیرد.
ویژگی های جامعه دیوانسالار از دیدگاه ماکس وبر:
1- دیوانسالاری اساساً سازمان عقلانی کار افراد بسیاری است که همگی در تولید کالایی واحد یا خدمتی واحد مشارکت دارند.
2- دیوانسالاری همیشه ترکیب سلسله مراتب حقوقی مسئولیتهاست؛ به نحوی که هر فرد در برابر ما فوق خود مسئول است.
3- وظایف افراد، عملکرد آنها و قضاوت در مورد مسئولیت آنان در قواعد و قوانین مفصلی مشخص شده است.
4- در قبال عملکرد افراد، حقوق و دستمزدی بر اساس سابقه کار، تجربه و توانایی وی پرداخت می شود.
5- ورود به دیوانسالاری و ارتقا از یک مرتبه به مرتبه دیگر تابع معیارها و ضوابطی است که امکان می دهد شایستگی داوطلب برای احراز یک مسئولیت مورد داوری قرار گیرد.
ارکان سازمان نظامی را نام ببرید: (وجوه افتراق سازمانی نظامی با دیگر سازمانهای اجتماعی)
1- عنصر خشونت قانونی: سازمان نظامی بیش از هر ویژگی دیگر بر عنصر خشونت قانونی و کنترل شده تاکید دارد؛ زیرا هدف آن حفظ و تامین امنیت جامعه است. این ویژگی سازمان نظامی را از سازمانهای مافیایی و جنایتکاران جدا می کند.
2- دولتی، قانونی و دایمی بودن: سازمان نظامی بر اساس قانون اساسی تاسیس می شود و به طور دایمی از بودجه دولتی استفاده می کند. این ویژگی آن را از سازمانهای پلیسی و نظامی خصوصی و موقت جدا می سازد.
3- مالکیت تسلیحات انحصاری: با قاطعیت می توان گفت دارا بودن تسلیحات نظامی سنگین و نیمه سنگین به طور انحصاری در اختیار ارتش است و سازمان دیگری نمی تواند دارای این مالکیت باشد.
4- حفظ امنیت ملی: از وظایف اصلی و اساسی سازمان نظامی حفظ و حراست از کیان کشور است و به این منظور باید با دشمنان خارجی مبارزه کند و آنها را از دست یازیدن به خاک کشور باز دارد.
شرایط لازم برای ایجاد سازمان نظامی را عنوان کنید؟
1- شرایط اجتماعی: جامعه باید دارای سطح معیی از جمعیت باشد.
2- شرایط اقتصادی: منابع مالی و اقتصادی به حدی باشد که بتوان تدارکات ارتش را سامان داد.
3- شرایط سیاسی: سیاستمداران و دولتمردان باید ارتش را بازوان قوی نظام و جامعه بدانند.
4- شرایط فرهنگی: باور عمومی جامعه مبنی بر نیاز به نیروهایی باشد که بتوانند از ارزشهای فرهنگی پاسداری کنند.
5- شرایط فنی: استفاده از شیوه ها و ابزار و ادوات جنگی در جامعه تا حد لزوم رایج و معمول گردیده باشد.
تعریف روحیه نظامیگری:
نظامیگیری را ارزش فوق العاده قائل شدن برای امور نظامی در جامعه و تبلیغات مستمر سیاست خارجی تجاوز کارانه و توسعه طلبانه تعریف کرده اند.
تعریف دیگر نظامیگیری:
ارتش سالاری، همان اصطلاح میلیتاریسم است که عبارت است از اعتقاد به اینکه جنگ و آمادگی همیشگی برای جنگ، مهمترین وظیفه ذاتی یک ملت و عالی ترین شکل خدمات عمومی است. این اصطلاح به تسلط و نفوذ نظامیان بر همه شئون کشور نیز اطلاق می گردد.
راه های ترویج روحیه نظامیگری:
ترویج و توسعه روحیه نظامی از طریق نشر رمانها، داستان، و اشعار حماسی، قهرمان پروری با الگوهای نظامیان، احترام گذاشتن و اولویت دادن به نظامیان در جامعه و با ارزش جلوه دادن نمادهای نظامی را می توان ارج نهادن به نهاد نظامی و سازمان ارتش دانست.
از نظر جانو ویتز چهار نظم و ترتیب اجتماعی- سیاسی موجب پیدایش چهار الگوی نظامیگیری در طول تاریخ بوده اند:
1- الگوی اشرافی شان دهنده وحدت اجتماعی و عملکرد بین نخبگان سیاسی و نظامی جامعه است.
2- الگوی مردم سالاری بیانگر جدایی و فاصله بین نخبگان سیاسی و نظامی جامعه است؛ در نتیجه نظامیگری با حمایت مردمی صورت می گیرد.
3- الگوی یکه تازی یا متمرکز بیانگر ادغام و وحدت اجتماعی و عملکردی است که این وحدت تحت تاثیر حزب یا گروه ویژه ایدئولوژیک صورت می گیرد.
4- الگوی پادگانی- دولتی که نشان دهنده کاهش نفوذ نخبگان سیاسی و افزایش هم زمان قدرت و سلطه نخبگان نظامی است.
ویژگی های سازمان نظامی:
ماموریت درگیری با دشمن و دفع نیروهای دشمن یا بازداشتن آان از تجاوز و برهم زدن امنیت ملی هر جامعه ای اصلی ترین و مهمترین وظیفه هر سازمان نظامی است.
1- نیروی نظامی باید آماده جنگیدن با دشمن و کسب پیروزی باشد.
2- این سازمان در حین اجرای مامولیت با بیشترین خطر روبروست.
3- کارکرد اصلی این سازمان و موفقیت یا عدم موفقت آن در اجرای وظایف با بود و نبود یک کشور یا دست کم با حیثیت یا تمامیت ارضی جامعه ارتباط مستقیم دارد.
4- داشتن روحیه برای کارآمدی فعالیتهای آن عنصری بسیار حیاتی محسوب می شود.
5- محیط اجرای ماموریت علاوه بر پرمخاطره بودن سخت و دشوار است.
6- رهبری نظامی، که به تعبیری هنر فوذ در رفتار دیگران به منظور انجام دادن ماموریت های مورد نظر سازمان است، جزئی لازم از توانایی فرماندهان است.
7- عملکرد سازمانی مستلزم دارا بودن مجموعه ای از ویژگی های اخلاقی و معنوی ماند شجاعت و فداکاری، نظم و ترتیب و صداقت و یکرنگی است.
8- سازمان نظامی سازمانی رقابتی است و باید بتواند با سازمانهای نظامی دیگر رقابت کند و آنها را شکست دهد.
9- این سازمان در تمام جوامع تحت کنترل دولت است.
10- سازمان نظامی سازمانی مسنجم و یکپارچه است یا به عبارت دیگر سازمانی فراگیر است.
روند مدنی شدن سازمان نظامی و ابعاد آنرا توضیح دهید؟
تحولاتی که باعث می شود که فاصله میان سازمان های نظامی و غیر نظامی رو به کاهش باشد را روند مدنی شدن سازمان نظامی گویند.
1- افزایش سهم غیرنظامیان و جنبه های غیر نظامی در سیستم نظامی- امنیتی
2- ورود نظامیان به عرصه های غیر نظامی
3- تغییرات درون سازمانی تحت تاثیر انقلاب سازمانی
4- تغییرات اساسی در ماموریت و کارکرد سازمان.
[ سه شنبه 92/11/29 ] [ 11:12 عصر ] [ جلال ]